درسها و عبرتها ، در خاطراتی از شهید رجایی

منبع: سایت تبیان

برای وزراء هفت هزار تومان حقوق ماهانه معین كردند

در اولین جلسه هیئت دولت كه به ریاست آقای رجائی تشكیل شد ایشان بحثی را در مورد میزان حقوق وزیران به میان كشید و پس از تبادل نظر تصمیم نهایی خودش را بر مبنای پرداخت ماهیانه هفت هزار تومان حقوق به وزرا اعلام كرد كه این مبلغ در سطح حقوق یك كارمند متوسط بود. دوستان چیزی نگفتند تا اینكه پس از گذشت چند ماه تدریجاً زمزمه هایی شروع شد كه این حقوق كفاف زندگی وزرا را كه اكثراً عائله مند بودند و باید از این مبلغ اجاره منزل را هم بپردازند نمی كند ، اما به دلیل حیائی كه از ایشان داشتند كسی چیزی نمی گفت . برخی از دوستان ترجیح دادند مسئله را به من منتقل كنند آنها می گفتند حقیقتاً قضیه اینطوری است و نمی رسد.
از آنجا كه ایشان یك فرد منطقی بود، وقتی دید قضیه تقریباً حالت عمومی به خود گرفته است قبول كرد دو هزار تومان دیگر به حقوق وزرا اضافه كند این در حالی بود كه در آن زمان سقف حقوق وزرا بیشتر از پانزده هزار تومان بود ولی هدف آقای رجائی این بود كه وزرای كابینه اش یك زندگی متوسط در حد همه مردم و كارمندان دولت داشته باشند.

تو باید بین این مردم زحمت بكشی و اجر ببری

با توجه به اینكه من می توانستم در مناطق بالای شهر می توانستم مطب خودم را دایر كنم ولی ترجیح دادم در منطقه صبای فعلی كه سابق به مفت آباد معروف بود این كار را بكنم.
آقای رجائی كه وضع مردم این محل را به خصوص در سالهای 1340 به بعد می دانست كه اكثراً از طبقه سوم جامعه و دارای شغل های پایین مثل نفت فروشی ، رفتگری و غالباً فقیر بودند به من گفت مطب تو باید اینجا باشد. در بین این مردم فقیر ، هر چند زحمت می كشی اجر آن را هم از خدا می بری . این توصیه ایشان در حالی بود كه برخی از فامیل مرا به دلیل زدن مطب در این منطقه به شدت ملامت می كردند.

وزرای كابینه من از سرچشمه انتخاب می شوند.

دقیقاً بخاطر دارم وقتی بحث انتخاب و معرفی كابینه آقای رجائی مطرح بود ایشان طی صحبت هایی كه داشتند صریحاً اظهار كردند من تمامی وزیران كابینه ام را از محله سرچشمه انتخاب می كنم كه البته منظور ایشان این نبود كه وزرا را از كسانی كه در این ناحیه زندگی می كنند انتخاب می كند. بلكه معتقد بود وزرا باید عمدتاً از نواحی پایین و جنوب شهر انتخاب بشوند و فرهنگ زندگی آنها فرهنگ سرچشمه و میدان شهدا باشد كه این در حقیقت اعلام موضع و جهت گیری ارزشی ایشان را به مردم نشان می داد.

خیال می كند كسی شبیه من است

در دوران نخست وزیری دائی ام یك روز ایشان كه طبق معمول برای بازدید از خواهرش به خانه ما آمده بود ، وقتی می خواست برود از یك نانوایی كه در آن محل نان خوبی می پخت چند نان خرید و به طرف منزلش پیاده راه افتاد. من هم كه دوست داشتم لحظات بیشتری را با ایشان باشم به همراهشان حركت كردم تا چهارراه آبسردار با هم رفتیم ، سر پیچ فخرآباد یك ماشین جلوی ما پیچید ، اندكی توقف كرد و نگاهی سراپا تعجب به آقای رجائی كه دو نان خریده و پیاده راه می رفت كرد، باورش نمی شد این همان رجائی نخست وزیر است. كسی كه عقب نشسته بود به او گفت : نگاه كن این آقای رجائی است. راننده هم گفت خیال می كنی این شبیه رجائی است . رجائی كه توی پیاده رو راه نمی رود. به دائی ام گفتم در این رفت و آمدها ممكن است خدای ناكرده شما را ترور كنند. گفت نه از این جور مسایل كه الان دیدی زیاد برای من اتفاق افتاده و من چون بدون برنامه قبلی این كارها را می كنم همه خیال می كنند فردی را كه در خیابان و كوچه و پیاده رو می بینند كسی شبیه من است ، نه خود من ، لذا كاری به كار من ندارند و خطری احساس نمی كنم مگر اینكه مرا از ابتدا كاملاً تعقیب و شناسایی كنند.

ما باید از اینها درس بگیریم

در یكی از مسافرت هایی كه آقای رجائی به استان مازندران داشت در مسیر خود از ساری به سمت گرگان چشمشان به یك خانه نیمه مخروبه افتاد، به راننده گفت به طرف این خانه حركت كن، بعد به بقیه همراهان گفت شما بروید من اینجا مقداری كار دارم. پس از این خودشان به اتفاق سه نفر دیگر از دوستان از ماشین پیاده شده و به طرف آن خانه حركت كردند كه پیرزنی در آن زندگی می كرد. آقای رجائی به ایشان سلام كرد و پرسید مادر اینجا چكار می كنی و اموراتت چگونه می گذرد ؟ آن زن پاسخ داد هیچی ، عمر را می گذرانم و یك آقاسیدی به اینجا می آید و مرتب به من كمك می كند. وقتی آقای رجائی از او پرسید چه نیازهایی داری آن پیرزن گفت مگر شما كه هستی كه می گویی من چه احتیاجاتی دارم؟
یكی از همراهان به او گفت ایشان آقای رجائی نخست وزیر هستند. پیرزن تا این حرف را شنید گفت خدا خیرش بدهد ، من كه محتاج نیستم شما بروید به دیگرانی كه از من محتاج تر هستند كمك كنید. تا آقای رجائی این حرف را از آن پیرزن شنید اشك در چشمش حلقه زد و گفت برویم، ما باید از اینها درس بگیریم.

لوستر مجلس را هم جمع كن

در روزهای اول نخست وزیری ، آقای رجائی مرا خواست و به من حكمی داد كه طی آن كلیه اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح وزارتخانه ، سازمان ها و مراكز دولتی جمع آوری كنم. ایشان به من گفت هر چه اموال لوكس در ادارات و وزارتخانه هاست نظیر لوستر ، فرش و غیره همه را جمع كن. ظاهراً امام به ایشان هم تذكری داده بود كه این كار بشود. ایشان هم این بخشنامه را كرد. با حكمی كه از او داشتم به تك تك وزارتخانه ها می رفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع می كردم. ایشان حتی به من گفت این لوستر بزرگ وسط مجلس را جمع كن .

تمام وسایل تزئینی اتاق را جمع كنید

وقتی آقای رجائی می خواست در دفتر بنی صدر مستقر شود و كارش را شروع كند چون اتاق كار بنی صدر اتاق خیلی شیك و مجللی بود كه مملو از وسایل تزیینی و دكوری بود كه در داخل ویترین های شیشه ای قرا داشتند ، تا برای بازدید وضع اتاق ها وارد شدند گفتند بچه ها تمام اینها و هر چه وسایل تزیینی است را بردارید و در داخل این كمدهای چوبی بگذارید كه دیده نشوند. تنها چیزی را كه قبول كرد در اتاق كار جدیدش بگذاریم یك رادیوضبط و چند جلد كتاب بود. ایشان گفت به جز این ها بقیه چیزها را جمع كنید و بردارید.